سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی