گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش