با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم