اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست