هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست