با فرق شکسته، دل خون، چهرۀ زرد
از مسجد کوفه باز میگردد مرد
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
لهیب ذوالفقارت بر تن گردنکشان ماندهست
طنین خطبههایت در گلوگاه زمان ماندهست
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
دشمنان این روزها حرف دو پهلو میزنند
دوستانت یک به یک دارند زانو میزنند
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ما عشق تو را به سینه اندوختهایم
در آتش عشق، بال و پر سوختهایم
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت
انبوه دردهای تو را آسمان نداشت
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
ای خانۀ دوست! منزل میلادت
در خاطرۀ زمانه عدل و دادت
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در