حقپرستان را امامی هست، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
دیگر نبود فرصتِ راز و نیاز هم
حتی شکسته بود دلِ جانماز هم
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز