رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
ای تیر مرا به آرزویم برسان
یعنی به برادر و عمویم برسان
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود