شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست