کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
در آن نگاه عطشدیده روضه جریان داشت
تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را