در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری