نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم