دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم