شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم