گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی