به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید