خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی