دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد