ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت