با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری