نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری