رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی