باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی