عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید