ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید