به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من