شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی