او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست