ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید