شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم