وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش