شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار