شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست