از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
ای خداوندی که از لطف تو جاه آوردهام
زآنچه بودستم گرفته بارگاه آوردهام...
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت