شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آیینۀ علی

گفتم چگونه ـ از همه برتر! ـ بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت

دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

دیدم تویی هر آینه، آیینۀ علی
گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت

دیدم قیامت است درِ خانۀ شما
گفتم رواست بانوی محشر بخوانمت

گفتم مفصل است سخن، مجملش کنم
جبریل گفت سورۀ کوثر بخوانمت

ای مادر حسین و حسن! مام زینبین!
من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟