از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت