از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت