سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر