باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر