ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم