شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم