گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است