سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری