شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها