مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم