باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف