گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند