سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت