تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری