او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود